جانیم آذربایجان

تلگرامدا کانالیمیزا قاتیلین https://t.me/tarihbastan @tarihbastan

آسیمیلاسیون .تغییر هویت.از خود بیگانگی فرهنگی.

متنی واقعا زیبا

  متن زیر طولانیه ولی واقعا ارزش حداقل یک بار خوندن رو داره  
  حرف دل یکی از ترک زبانان همدان   
منم یه روزی جزو آسیمیله شده ها بودم.تو اون روزا من هم مثل همه آدمای آسیمیله شده دوست نداشتم حتی یک کلمه با کسی ترکی صحبت کنم.همین طور دوست نداشتم کسی باهام ترکی حرف بزنه.در این مورد با هم سن وسالای خودم خیلی راحت بودم.
چون تمام اونا هم بدون استثنا افکاری مشابه من را داشتند.با پدر و مادر و خانواده هم کما بیش راحت بودم.اما با کسایی که رودروایسی داشتم و مجبور بودم با زبان ترکی باهاشون حرف بزنم (مثل بزرگای فامیل) سعی می کردم ارتباطم را باهاشون کمتر کنم.
این افکار و احساسات تو ایام دبیرستان شدیدتر شده بود.حتی سعی می کردم طوری حرف بزنم که لحجه ام هم ضایع نباشه.چون پس فردا قراره برم دانشگاه وتو اون محیط فرهنگی نباید طوری حرف بزنم که باعث سرشکستگیم بشه.

یک روز عموم که خودش دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه اصفهان بود،در این مورد ازم پرسید:چرا سعی میکنی با همه در حالی که ترکی بلدند فارسی حرف بزنی؟
مگه با زبان اصلی نمیتونی منظورت را برسونی؟یا دیگران نمیتونند منظورت را بفهمند؟ آیا دلیل خاصی داره؟
گفتم آخه عموجون زبان ترکی زبان دهاتی هاست.
اون در حالی که انتظار نداشت چنین جوابی بشنوه با تعجب گفت: دهاتیها!!!
مگه آپارتاید داریم که زبان دهاتی ها و شهری ها باهم متفاوت باشه؟!
در ثانی ، تو دهاتی ها را خیلی حقیر می دونی و شهرنشینای مرفه را از اونا برتر میدونی؟ تو که به دین و مذهب و عقیده و مقدسات خیلی پایبندی! پس نشنیدی این حدیث پیغمبر را که فرمودند:"نزد خدا فقط کسانی که پرهیزکارترند برترند،عرب یا عجم بودن،فقیر یا غنی بودن،سیاه یا سفید بودن و ... نشانه برتری نیست"
فکرش را بکن، اگه فقط پنجاه در صد ادما اون صفا و صمیمیت و صداقت روستاییا را داشتند ،دنیا مدینه فاضله میشد! تنها چیزی که اونها را متفاوت از بقیه کرده اینه که اونا تو محرومیت زندگی میکنند و امثال من وتو توی رفاه و آسایش.و این قوانین قراردادیه که باعث این بی عدالتی ها و فرصتهای نابرابر میشه و گر نه از لحاظ ویژگی های طبیعی و انسانی اونا خیلی از من و تو بالاترند.
من که از گفته ام خجالت زده بودم گفتم منظورم بی کلاسها بود.ترکی زبان بی کلاسهاست.
عموم که تعجبش از قبل هم بیشتر شده بود گفت: منظورت از "کلاس" چیه؟ اینکه اصالت خودت را انکار کنی وسعی کنی مثل کسانی باشی که خودت فکر می کنی ازت برترند؟
اینکه بدون مطالعه یک تفکر عمومی را بپذیری؟ خبر داری بخاطر همین زبان مادری که تو فکر میکنی زبان بی کلاس است، تو همه جای دنیا حاضرند بخاطرش خون و جان و هستی شان را بدهند تا زنده بمونه؟ بخاطرش رنج زندان و تبعید و هزاران رنج دیگه را تحمل می کنند.چون زبان مادری مهمترین پایه و اساس هویت و فرهنگ ماست. مگه اینا را تو کتابات نخوندی که:
"زبان پرچم وجود انسانهاست.زبان دروازه ذهن انسان به محیط اطراف و شالوده ذهنی انسان است.زبان نقش اساسی در تفهیم وتفاهم بین انسانهاست. ابتدایی ترین و طبیعی ترین حق هر انسان آزاده برخورداری او از زبان مادری است.انسان با زبان است که محیط اطرافش را درک می کنه و نظام فکری اش شکل میگیرد.زبان وسیله خلاقیت و نوآوری است.زبان و فرهنگ دست آورد بشری در طی هزاران سال زندگی بر روی کره زمین است و گنجینه ارزشمندی است که مستحق محافظت، شکوفایی و نگه داری است."
می دونستی کسی که ضعف بیان داره، از هویت خودش بیگانه است ؟این همون کسیه که اگه ازش بپرسند کجایی هستی؟ میگه"پدر و مادرم ترکند ولی خودم فارسم".مگه هویت ما چیزی جدای از هویت پدر و مادرمونه؟ انگار که بگن اون پدر منه ولی من فرزند اون نیستم!
این حرفها من را به فکر انداخت.تمام این حرفها را توی کتابهای درسی خونده بودم.اما همش در مورد زبان رسمی گفته شده بود نه زبان مادری. و ما هم بدون برو برگرد اونا را حفظ کرده بودیم و اصلا در مورد اینکه در مورد کدام زبان صدق می کنه فکر نکرده بودیم.
واقعا چرا این طوری برامون جاافتاده؟کسانی از یک زبان دیگه استفاده می کنن که نتونند با زبان خودشان منظورشون را برسونند و زبان خودشان کم و کاستیهایی داشته باشه. همین طور به این نتیجه رسیدم که وقتی آدما تو وجود خودشان یک کاستیهایی احساس کنن سعی میکنن مثل دیگران باشند و از اونا تقلید کنن. حالا این تقلید میتونه یا در نوع پوشش باشه یا در نوع راه رفتن یا در نوع صحبت کردن و یا هرنوع رفتار دیگه ای.
از همان موقع مطالعاتم را در این زمینه بیشتر کردم. واقعا که تا آن موقع قدر و ارزش زبان خودم را نشناخته بودم و تنها بر اساس یک داوری مغرضانه و یک پیش زمینه فکری از قبل طراحی شده توسط دیگران ویک تقلید سبکسرانه و کورکورانه در مورد آن قضاوت می کردم. واقعا که چقدر فرزندان نااهلی هستیم!

چون ادبیات غنی خودمان را که دارای قدمت چندین هزار ساله اند، نشناختیمشون. ما آثار ادبی ارزشمندی چون کوراوغلو، اصلی کرم، عاباس و گولگز، عاشیق غریب، ازری و قنبر، عاشیق معصوم، دده قورقود و داستانهای فولکوریک دیگه داریم.
چون سکوت کردیم و اجازه دادیم ادبیات مکتوبمان را طعمه حریق کنند و برای یادگیری ادبیات شفاهی هیچ وقتی را اختصاص ندادیم! نمیدونیم که بیاتی ها و اشعار شفاهی مان به تنهایی نسخه بسیار ارزشمندی اند که با ادبیات شفاهی دیگر ملت ها قابل مقایسه نیستند.
چون مشاهیر خودمان را نشناخته ایم و هرگز اسمی از نسیمی، فضولی، ساهر، سهند، صمد وورغون، بختیار وهاب زاده، عزیز نسین، قاضی برهان الدین، یونس امر و... نشنیدیم و تنها شهریار را به عنوان شاعر ترک میشناسیم، اون هم با اثری به نام "سلام بر بابا حیدر"!!!
چون با حماسه ها واسطوره های خودمون آشنایی نداریم! نمی دانیم که اثر حماسی دده قورقود که سال 1999 از طرف سازمان یونسکو به اون اختصاص داده شد،مملو از افکار و احساسات والای انسان دوستانه است. اما مدح نامه شاهان باستانی را از الف اول تا یای آخر از بر هستیم.
چون اجازه داده ایم هر کی از راه رسید ،بتونه در مورد تاریخمان، نژادمون و زبانمون نظریه های ضد و نقیضی بده.
ما این را نمیدونیم که زبان ما از لحاظ غنی بودن افعال و کلمات سومین زبان برتر دنیاست.
ما این را نمیدونیم که سازمان یونسکو چند سال پیاپی را در دنیا به زبان و ادبیات و مشاهیر تورک اختصاص داده.
ما هیچ وقت این را نمیدونستیم که موسیقی آذربایجانی از شهرت جهانی برخوردار است.
هرگز تو تقویمهای ما این را نمی نویسندکه 21 فوریه مصادف با 2 اسفند روز جهانی زبان مادریه. 
هیچ وقت سعی نکردیم که بدونیم چقدر زبان مادریمان شیرینه!
با اطلاعات و شناختی که از خودمون به دست آوردم، حالا دیگه زبان مادریم را دوست دارم.عاشقش هستم.بخاطر اون حاضرم جونم را بدم.حاضر نیستم اون را با هیچ زبان دیگه ای عوض کنم.
زبان مادریم را دوست دارم حتی اگه نظریه های ناقص و مسخره کسانی چون کسروی،افشار،ناصح ناطق و... درست باشه.
زبان مادریم را دوست دارم حتی اگر صدها سال دیگه هم بهمون بگند که تورکها از قوم تاتار و مغول هستند.
زبان مادریم را دوست دارم حتی اگه میلیون ها آدم نا آگاه و آسیمیله شده بگن زبان تورکی زبان بی فرهنگهاست.
زبان مادریم را دوست دارم حتی اگه هزاران هزار آدم که از لحاظ فرهنگی عقب مانده اند و باید به حالشون تاسف خورد، برای لودگی و مزه پراکنی بگن یه روز یه ترکه............
زبان مادرم را دوست دارم چون مادرم را دوست دارم.
زبان مادرم را دوست دارم و وقتی که به این زبان حرف می زنم، می شنوم،می نویسم و می خونم،احساس غرور می کنم.
با این اوصاف چطوری زیر بار اسیمیلاسیون برم؟
وقتی می بینم که زبان مردم آذربایجان شمالی با وجود 200 سال حکومت روسها و سوسیالیستها تغییر نکرده، چطور بپذیرم که زبانم را تغییر بدم؟

از وبلاگ تورکان همدان

آردینی اوخو(بقیه مطلب)
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396

بحران هویت و جوانان آذربایجان

       

                                                      حسن راشدی: مرداد 90    ‍‍

 

چنانکه رسالت نشریات ایجاب می کند، اطلاع رسانی و نشر عقاید علمی و فرهنگی نویسندگان و شهروندان از وظایف آنها است. بنابراین سرویس فرهنگی مجله بایرام بدون قضاوت در مورد مطالب منتشره رد و قبول آن را بر عهده خواننده فهیم خود می گذارد.

یکی از کتاب هایی که در سالهای اخیر به صورت رسمی و با کیفیت خوب به چاپ رسیده کتاب " ترکان و بررسی تاریخ ،زبان و هویت آنها در ایران " می باشد. این کتاب که به چاپ دوم رسیده توسط انتشارات اندیشه نو  در تهران منتشر شده است. برای اینکه بیشتر با این کتاب آشنا شوید قسمتهای کوتاهی از آن را که خلاصه شده است، در اینجا بخوانید. ضمناً ماهنامه«بایرام» آمادگی خود را برای شنیدن و یا چاپ مقالات فرهنگی- علمی در رد و قبول این کتاب و یا موضوعات مشابه اعلام می دارد. سرویس فرهنگی بایرام.

 

         حسن راشدی

 

شاید یکی از بزرگترین معضل اجتماعی آذربایجان امروز "بحران هویت در میان جوانان" آن باشد، جوان امروزی آذربایجان در بین شخصیت واقعی درون خویش، و کاذب اجتماعی در بحرانی عمیق سردرگم است!

از طرفی می خواهد با نمادها  و وابستگی‌های زبانی و فرهنگی خویش که از دوران کودکی بر روح و روان او سیقل می دهد زندگی کند، از طرف دیگر  کلیه عوامل اجتماعی از محیط کوچه و مدرسه گرفته تا بالاترین سطح اجتماعی بر او فشار می آورند که تو باید هر آنچه از پدر و مادر و اجتماع خودی گرفتی باید دور ریزی و با شخصیت جدیدی که از لای کتابهای تدوین شده دولتی در مدارس و دانشگاهها،‌مطبوعات و رادیو – تلویزیون‌ها بر تو ارائه می دهند شخصیت خود را هماهنگ کرده خودنمایی کنی تا در جامعه پذیرفته گردی!

همه این معضل ها  از زمانی شروع شد که حکومت 1000 ساله ترکان به دست دیکتاتور بی سوادی ساقط شد که استعمارگران به او دیکته کردند که تنها راه بقا حکومت تو، تضعیف ترکان و تحریف تاریخ است.

در طول حاکمیت 53 ساله رضاخان و فرزند وی، ترکان ایران از توهین‌ها و بی احترامی‌های آشکار و مستقیم تا تحقیرهای مدون و کلاسیک در رادیو و تلویزیون و کتابهای درسی مدارس و دانشگاه‌ها در امان نبودند. امروزه هم گویی کلمه ترک کابوس وحشتناکی است که بر سینه جوان آذربایجانی و جوانان ترک دیگر مناطق کشور سنگینی می کند!

در دوران حاکمیت پهلوی، صحنه جامعه را آن چنان بر ترکان و حتی کلمه تُرک تنگ کردند که آن عده از جوانان آذربایجانی که زندگی را نه در مبارزه برای رهایی از ظلم و ستم مضاعف پهلوی بر علیه ترکان، که در به دست آوردن نان و آبی بی دردسر می‌دیدند تنها راه رهایی از کابوس دردناک "تُرک"را در جایگزین شدن این کلمه با واژه‌ای دیگر جستجو می‌کردند!

در حقیقت تمام صحنه‌ها برای اجرای نمایش تغییر هویت برای افرادی که تاب تحمل تحقیرها و توهین‌ها را نداشتند و توان مقابله و مبارزه با آن را در خود نمی دیدند و مستحیل شدن در زبان و فرهنگ حاکم و غالب را آسان‌ترین راه فرار از اهانت‌ها و بی احترامی‌ها می‌دانستند، حاضر و مهیا بود!

آری چنین شد که جوان تبریزی، زنجانی، ارومیه‌ای، اردبیلی، آستارایی،همدانی، ساوه‌ای و ... با دو نوع هویت تحقیر شده ترکی، و افتخار آفرین آذری روبرو شد که این دومی را نمی‌دانست چگونه جایگزین اوّلی کند؟!

به ترکی سخن می‌گفت امّا خود را آذری می‌نامید! تازه آذری  او با آذری کسروی فرق داشت، او آذری را فقط برای رهایی از کلمه ترک بر خود گزیده بود! وقتی از او می‌پرسیدی تو ترکی یا آذری؟ می‌گفت،آذری. وقتی می‌پرسیدی آذری یعنی  چه و منظور از آذری چیست؟ چیزی برای گفتن نداشت،حتی تئوری کسروی را هم نمی‌دانست، فقط می‌خواست ترک نباشد، ترکی که در طول دوران حکومت پهلوی به بدبخت‌ترین، تحقیرشده‌ترین و کم ارزش‌ترین عنصر جامعه تبدیل شده بود!!

ترک ستیزی و تحقیر ترکان از زمانی که امپراتوری هزار ساله ترکان با سقوط دولت قاجار پایان یافت و حاکمیت نژادپرستانه رضاخان بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل گردید، آغاز شد.

بعد از امپراتوری هزار سالة ترکان ایران، یعنی بعد از سقوط دولت قاجار و از زمان شروع حاکمیت رضاخان که حکومت نژاد پرستانه را بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل کرد،  افرادی از میان مردم آذربایجان که تحت تأثیر تبلیغات آپارتایدی رضاخان قرار داشتند، بر علیه هویّت و موجودیت خود عصیان کردند!

علّت این عصیان، احساس حقارت و بی­هویّتی بر اثر عدم آگاهی از پیشینة زبان, ادبیات, فرهنگ, تاریخ, موسیقی و در یک کلام موجودیت خود, و خالی شدن از فرهنگ خودی که منجر به از خود بیگانگی و یا به قول دکتر شریعتی الینه شدن می­گردید، بود.

وقتی انسان اِلینه گردید و از خود بیگانه شد, احساس پوچی و بی­هویّتی می­کند و برای رهایی از این حقارت و دربدری معنوی به دنبال هویّت جدید است, حال این هویّت را هر کس با هر نیّت و مقصد به او بدهد با آغوش باز می­پذیرد.

چنین شخص مثل فردی می­ماند که در منجلاب سیلاب خروشان در حال غرق شدن است و برای نجات خود چنگ به هر خار و خاشاکی می­اندازد تا خود را نجات دهد!

... در برنامه نژاد پرستانه رضاخان، علاوه بر تحریف تاریخ ترکان ، تحقیر زبان ، فرهنگ و شخصیت آنها از راههای مختلف، از تحصیل و تدریس زبان ترکی آذربایجانی که اولین مدرسه مدرن ایران و نخستین روش تدریس با اصول صوتی در دنیای اسلام با این زبان و در زمان قاجار و بوسیله دانشمند شهیر آذربایجان میرزا حسن رُشدیّه در تبریز و با کتابِ «وطن­ دیلی» آغاز بکار کرده بود جلوگیری شد.( روزنامه نوید آذربایجان- ویژه­نامة عید ۸۲- صمد سرداری­نیا ص ۱۷).

به این ترتیب تخریب شخصیت, هویّت و موجودیّت ترکان ایران در راس برنامه­های تخریب فرهنگی رضاخان قرار گرفت, نام­های ترکی و بومی شهرها, روستاها, رودها و کوه‌های آذربایجان با نام ساختگی عوض گردید؛ مثلاٌّ سوْیوق بوُلاق به مهاباد, تاتائو و جیغاتی به سیمینه­­رود و زرینه­رود, ارومیه به رضائیه, سایین­قالا به شاهین­دژ, سلماس به شاهپور, آجی­چای به تلخه­رود, قره­داغ به ارسباران, قره­چمن به سیاه­چمن, آخماقیه به احمقیّه و . . . تبدیل گردید و این در حالی است که

با اندک دقتی معلوم می‌گردد زبان فارسی دری که امروز به فارسی مشهور شده، حتی زبان بومی هیچ کدام از اهالی شهرها و روستاهای مردم فارس زبان ایران هم نبوده است بلکه این زبان، در گذشته تنها در مناطق افغانستان و تاجیکستان صحبت می‌شده ولی سلاطین و پادشاهان، این زبان را به عنوان زبان شعر برای دربار انتخاب کرده بودند و شعرایی که می‌خواستند از پادشاهان تعریف و تمجید کرده، انعامی بگیرند به این زبان شعر می‌سرودند و مورخین هم با نوشتن فتوحات سلاطین به این زبان، آن هم با بزرگ‌نمایی‌های خاص، به نان و نوایی می‌رسیدند!

زبان تورکی هم تاریخ هفت هزار ساله در ایران دارد و از نظر ریشه و مورفولوژی ادامه زبان سومری و ایلامی است.(آذربایجان در سیر تاریخ ایران ج. ۲ ص ۸۶۹ رحیم رئیس­نیا).

با توجه با آنچه که نوشته­ شد از آنانی که ادعا دارند زبان تورکی بعدها به مردم آذربایجان تحمیل شده است باید پرسید, این زبان اگر تحمیلی است این تحمیل به وسیله چه­کسی, کدام سلطان و با چه امکاناتی بوده است؟!

در تاریخ حتیٰ نشان اندکی از تشویق این زبان به وسیله سلاطین تورک دیده نشده است تا چه رسد به تحمیل آن!

زبان تورکی که زبان مردم آذربایجان و دیگر مناطق تورک ایران است وضع و موقعیتش از دو حال خارج نیست:

1-                 این زبان از 7000 سال پیش و از زمان سومریان که بنیان گذاران اولین تمدن بشری هستند, ایلامیان و اعقاب آنها به مردم تورک ایران به ارث رسیده است که اسناد  زیادی در این مورد موجود است. و تورکانی هم که بعداً به این سرزمین آمده­اند به همزبانان قبلی خود پیوسته و زبان تورکی آذربایجان و آناتولی را پدید آورده­اند.

2-                 -  این زبان, زبان تورکانی است که بعداً و به قول احمد کسروی و کسرویست­ها از زمان غزنوی­ها, سلجوقی­ها و . . .  با جمعیت انبوه به آذربایجان, آناتولی و دیگر مناطق ایران آمده و اکثریت مطلق جمعیت این مناطق را تشکیل داده و ترکیب جمعیت را به نفع خود تغییر داده­اند که در هر دو حال اینها تورکان اصیلی هستند که بعد از حاکمیت اسلام به مدت هزار سال مستمر از چین تا قلب اروپا را با تدبیر و کاردانی و سیاستمداری خردمندانه, زیر حاکمیت و اداره خود داشتند و آذری‌های  تورک شده هم نیستند, چه اگر آذری‌های آقای کسروی در آذربایجان اکثریت می‌بودند و تورکان مهاجر در اقلیت, باید مهاجرین تورک در داخل بومیان به اصطلاح آذری مستحیل می‌شدند و زبان مردم کنونی آذربایجان هم زبان آذری مورد ادعای آقای کسروی میشد نه زبان تورکی آذربایجان!

نباید راه دور و دراز را پیمود, همه می دانیم مهاجرت اروپائیان به قاره آمریکا به بیش از چهار صدسال نمی رسد ولی سرخپوستان آمریکایی از مردم بومی این قاره به شمار می روند. در حال حاضر آیا می توان گفت که چون زبان  بومی مردم این قاره سرخپوستی بوده و امریکائیان مهاجر , از اروپا به این قاره مهاجرت کرده و در این مناطق ساکن شده اند لذا این مهاجرین  باید زبان انگلیسی, فرانسوی و اسپانیولی خود را رها کرده به زبان سرخپوستانی که ساکنین اصلی و بومی امریکا هستند سخن بگویند و خود را هم از نسل سرخپوستان بدانند؟ ‍‍‍‍!‍ 

ملّتی که تاریخ چند هزار ساله قبل از اسلام سومری , ایلامی ,کوتی , لولوبی , اورارتویی , ماننایی , اشکانی و تاریخ هزارسالة بعد از حاکمیت اسلام ایران را رقم زده و  در طول تاریخ بر هیچ قوم و ملّتی ظلم فرهنگی روا نداشته است مگر امروز مظلومیت فرهنگی و زبانی را که از طرف عده­ای از سلطنت طلب ها , و حاملان تفکر پوسیدهدوران پهلوی پیش کشیده می­شود می­تواند بپذیرد؟!

ایران کشور کثیرالمله و چند زبانه است و ایرانی بودن هم مساوی فارس بودن نیست و تمام ملت ها و  قومیت هایی که در این کشور زندگی می کنند ایرانی هستند و هیچ ملت و قومی ارجحیت و برتری بر ملت ها و اقوام دیگر ایرانی ندارد ، و هر حقوقی که همکشوریهای فارس زبان از تحصیل به زبان مادری گرفته تا بقیه حقوق مادی و معنوی در این کشور برخوردارند ، بقیه ملل و اقوام نیز با توجه به نسبت جمعیت خود باید از این حقوق برخوردار شوند و این در حالی است که حدود بیش از 30 میلیون نفر از مردم ترک ربان کشور در حد ابتدایی هم به زبان مادری خود تحصیل نمی کنند و شهرهای ترک­نشین از پائین­ترین رونق اقتصادی برخوردار است و کمترین سرمایة ملّی در آن مناطق به کار گرفته می­شود و  شهرهای آذربایجان مهاجرفرست ترین شهرهای ایران شده است . (روزنامه " ایران " 4/6/82 شماره 2562) و فرزندان آن از تحصیل کرده هایدانشگاهی گرفته تا افراد عادی برای پیدا کردن کار راهی استانهای تهران , اصفهان ,فارس ,کرمان , یزد و دیگر استانهایی می شوند که بیشترین سرمایه گذاری دولتی در آنها صورت  می گیرد و روز به روز بر رونق اقتصادی أنها افزوده می شود !‍‌‌‌‍‍

                                                                پایان

آردینی اوخو(بقیه مطلب)
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396