در اسطوره شناسی و تفکر اسطوره ای آذربایجان دو چله ی زمستان دو خواهر پیر (قاری) هستند. 
Related image
آن ها با تکاندن پنبه های “یورغان” (لحاف) خود “قار” (برف) می ریزند.

یکی از ویژگی های “قار” (برف) سفیدی آن و سفیدپوش کردن اشیا، و انسان ها از بالاست. “قاری” (عجوزه، پیرزن) نیز از دارای گیس های سفید می باشد (گویی برف نشسته است.) پس آن قدیم ها که گیس پیرزن ها همچون برف از سرشان آویزان می شده باعث ایجاد این تفکر اسطوره ای گشته است.

اما واژه “قارغی” چیست؟
“قارغی” یعنی پیکان و یا نوکِ تیر. اینجاست که مجبور هستیم به “چیلله”ها (چله)های زمستان رجوع کنیم و توجه داشته باشیم که “چیلله” یعنی کشیدگی نهایی کمان و در اینجا یعنی کشیدگی نهایی کمان سرما. پس تیر یا پیکانی که از کمان “قاری” در می آید باید که نامش “قارغی” باشد. جالب اینکه “قارغیماق” (نفرین کردن) و “قارغیش” به معنای “نفرین” است کاری که “قاری”ها مرتب انجام می دهند.
حالا فعل “قارغیماق” (نفرین کردن) را با “قارغی” (پیکان) مقابله کنید تا سیستم مند بودن مجموعه تفکر اسطوره ای خود را بیشتر نشان دهد.

نقطه ی مقابل “قارغیش” (نفرین) مفهوم “آلقیش” (تحسین و دعا) قرار دارد که در قسمت “آلما” مطرح شد.
حالا می توان دقت داشت که ارتباط “قارپیز” صرفا با “قار” (برف) نیست بلکه ارتباط با مجموعه ای دارد که یک مجموعه ی اسطوره ای است و واژگان مرتبطه پیوستگی سیستماتیک دارند. حتی نام این فصل “قیش” (زمستان)، الهه¬های آن “قاری”، اسلحه های آن “قار” (برف)، “قارغی” (تیر)، “قارغیش” (نفرین)، “قادا” (بلای نحس) در نتیجه “قیرغین” (کشتار). . . و دست آخر چیزی که بر این نحوست، شگون و یمنِ خوش می آورد یعنی “قارپیز” (هندوانه).

تحلیل مفهومی” قیش “:

“q” : قطعیت، اشتقاق

“ı”: پایین

“ş”: مورد مرتبط شونده

پس “قیش” پدیده ای است که ارتباط شدیدا قاطعانه ی تهدید کننده دارد.

با همین روش مفهوم “قار” (برف) :

“q” : قطعیت، اشتقاق

“a”: بالا

“r”: حرکت

پس “قار” پدیده ای است که رفتار اشتقاقی قاطع از بالا دارد.

“قاری” یعنی ایجاد کننده ی این وضعیتی که “قار” و “قیش” است یعنی چیزی مثل “الهه” و یا “رب النوع”.

ناگفته معلوم است که “قاری” یا “قَری” در فرهنگ غرب همان “فِری” (fairy) و در فارسی “پری” است. منتها با وضعیتی که در سیستم واژگانی است معلوم است که منبع و منشأ از کجاست.

“قیرماق” (کشتار کردن)، به واژه ی “قیزماق” (گرم شدن) توجه کنید که ابتدائا مفهوم “کشتار” از زمستان حاصل شده است و نقطه ی مقابل آن “قیزیشماق” (گرم شدن) است. واقعا هم در مقابل چنین فاجعه ای بایستی که خنثی کننده ی “شر” از تابستان به زمستان نگهداری شود.
Related image
راستی این واژه ی “قیرماق” (کشتار کردن) و در پی آن “قیریلماق” (کشتار شدن) کی و تحت چه شرایطی بار آمده است. چه شومی و شرارت هایی از چه نوع زمستان های سختی باعث ایجاد چنین واژگانی با چنین بار اسطوره ای گشته است؟ چه حسرتی نسبت به سرخی و گرمای تابستان احساس می شده است که اینگونه در انبارهای کاه در لابلای کاه اقدام به نگهداری هندوانه می کرده اند؟
و آنهایی که موفق به نگهداری آن تا شب چله می شدند تکه های کوچکی از آن را به در و همسایه و اطرافیان می دادند.

سه شنبه 30 آذر 1395